سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/9/27
1:41 صبح

رقص در نظر مولانا

بدست مرتضی در دسته

 

برای مولانا رقص یک دعای مجسم، یک نماز بی خودانه بود. غزلی خاموش اما سرشار از احساس و اندیشه بود. مناجات مستانه ای بود که تحت تاثیر شور و هیجان سماع گر به آهنگ و حرکت مبدل شده بود. به جای کام و لب سماع زن تمام وجود او را همراه دست و پا و سر و شانه اش تحت فرمان خویش درآورده بود. استغاثه ای تضرع آمیز از زبان روح بود که از اعماق ورطه یک وجود متلاطم و بی قرار بر می خواست و چون زبان و دهان نمی توانست طنین گران، آهنگ آن را تکرار کند تمام جسم استغاثه گر را به پیچ و تاب درمی آورد.  

وی سماع را وسیله ای برای تمرین رهایی و گریز می دید. چیزی که به روح کمک می کرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید.

سماع در فرهنگ فارسی، به معنای سرور و پایکوبی و وجد و دست افشانی صوفیان و به صورت واحد یا جمعی با آداب و مراسم و تشریفات خاص می باشد. در زبان ترکی به معنای چرخ زدن درویشان به صورت دسته جمعی، با شنیدن نواها و سازهای سنتی که با رعایت آداب و شرایط و تشریفات خاصی که از قرن ها قبل تا کنون در بین مریدان مولانا مرسوم بوده است. 

در اصطلاح عارفان به حالتی گفته می شود که بر اثر شور و هیجان باطنی به عارفان و سالکان راه حق و شناخت طریقت دست می داد. 

در نزد مولانا، سماع شور و حالی روحانی بود که به حدود و قیود مجالس عادی و رسمی رایج در نزد صوفیه عصر محدود نمی ماند. با این شور و وجد خود را لحظه ای چند، یا برای لحظه ای چند، از خودی خالی می کردند. بار سنگین وقار تحمیل شده وابسته به به مالوفات حیات هر روزینه را چند لحظه ای از شانه های خود پایین می انداختند و در شور و شوقی که برای عروج به ماورای دنیای خاکی احساس می کردند دست و پت را به نشان اشتیاق می گشودند. در مجلس مولانا هر کس به سماع وی در می آمد، دست که می افشاند از هر چه تعلق های دنیوی اظهار بی نیازی می کرد؛ پای که بر زمین می زد، "خودی" خود را زیر پا لگدکوب می نمد. جهیدنش در آن حال رمز شوق و دست افشاندنش نشانه ای از ذوق وصال بود. سراسر حال سماع تجسم یک غزل بود که سماع زن آن را به پیروی از حالات و اذواق مولانا، با حرکات حرکات پرشور دست و پای خویش به بیان می آورد. به این رقص و وجد آگنده از شور و هیجان هم مولانا نه به چشم مجرد یک نمایش رمزی، بلکه به دبده یک تزکیه روحانی و یک عبادت عاری از ترتیب و آداب می نگریست. 

اصراری که مولانا در مداومت سماع داشت و آن را همچون اساس طریقت خویش می نگریست، در آن ایام موجب اشاعه آن در سراسر قونیه شد و مدعیان آن را مایه رسوخ در حوزه شریعت و دستاویز طعن و ملامت در حق اصحاب مولانا ساختند. 

مجالس سماع برای مولانا معبدی بی سقف و ستون و عاری از زیور و ثروت بود که در فضای آگنده از قدس و طهارت آن هر چیز زمینی آسمانی می شد؛ در آن همه چیز مقدس، روحانی و الهی بود. کدام بدعت، کدام گناه و کدام ابلیس می توانست در چنین جو پاک آسمانی مجال ورود یابد...